سنگ

ساخت وبلاگ

صبح ،خندق خوابه ،از جا پا شدم .هوا گرگ و میش نبود خیلی رام و ساکن به ظاهر می رسید . اتومبیل سواری کردم و بعدچند دقیقه سلانه سلانه وارد محیط کارم شدم و بر صندلی نشستم .آب ولرم ، عادت صبحگانه ام را نوش جان می کردم . راهرو صدای پای دو تا از همکارانم را شنیدم چشم دیدن شان را ندارم از نحوه برخورد و کلام و مرام شان شبه نفرتی دارم . حتی سلام کردن به آن دو را گناه می دانم ! شبیه زهرند اما داخل شیشه اند و تلاش می کنم سنگ نباشم ! چاره گاهی سکوت سنگین است . نباید مرز شک و ترید میان دو انسان محو شود ! گاهی ندانستن حرکتی که پشت سکوت است باعث می شود فرد پیش بینی نکند چون می ترسد به خطا افتاده و قداست غروش له شود ....

تابع اعمال محیط هستیم اما گاهی انتخاب جسارت هایی کم مایه و کوچک ،راه را برای تحکیم سلسله افکار و احساس ات مهیا می‌کند. گسترش بنیه مادی و فکری و احساسی شاید یا پله کردن چالش های کوتاه و کوچک میسر شود نمی شود به یک باره خود را وسط معرکه انداخت ...

+ به قلمِ داهول ( دامت برکاتهُ )  | 

تسلسل...
ما را در سایت تسلسل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dahool بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 16:51